جرات ورزی در کسب و کار، جرات کاری
چی میشه که ما تصمیم میگیریم یک کار رو انجام بدیم؟!
قبول دارید که پاسخ به این سوال فرق بین موفقیت و عدم موفقیته؟تصمیم در کسب و کار کار یا جرات کاری در هر فرد متفاوت است. حالا چه جواب شما بله باشه یا خیر باشه در ادامه با من همراه باشید تا بتونیم به یه جواب خوب برسیم.
این تیتر و شروع جذاب در ادامه مبحث جالبی هم داره.
مهارت تصمیم گیری یا به قول فرنگی ها، یکی از مهارتهای بسیار مهمه که بعضیها تا اونجا پیش رفتند که میگن انسان چیزی جز انتخاب نیست یعنی زندگی ما سراسر حاصل انتخابها و تصمیم های ماست که یک کار رو انجام بدیم یا نه؟
انسانهای موفق انسانهایی هستند که تصمیم های خوب یا باکیفیتی میگیرند.
مثلا اینکه شما تصمیم بگیرید حداقل ماهی یک کتاب بخونید یا نه یه تصمیم و یا یک انتخابه!
انتخاب از این بابت که وقتی تصمیم میگیریم یک کار رو انجام ندیم پس تصمیم گرفتیم که کار دیگری رو انجام بدیم.
مثلا در مورد بالا تصمیم میگیریم که تلوزیون تماشا کنیم.
پس ما لحظه ی بدون تصمیم نداریم !
اما تشخیش و اخذ تصمیمهای خوب و بد همیشه به همین راحتی نیست و بعضی وقتها تشخیص درست یا غلط بودن یک تصمیم به قدری سخته که ما تصمیم میگیریم که تصمیم نگیریم!
یا اگر بخوام واضح تر بگم به طوری که لااقل خودم متوجه بشم چی گفتم , به این علت که هر تصمیم ما حتما هزینه ای برای ما داره اگر احساس کنیم یه تصمیم ممکنه خیلی هزینه بردار باشه یا حتی نتونیم هزینه هاش رو به صورت ذهنی برآورد کنیم فعلا اون تصمیم گیری رو به حالت تعلیق درمیاریم .
تا اینکه یا اینکه کلا بیخیال اون تصمیم میشیم یا انجامش میدیم و یا انقدر در حالت تعلیق نگهش میداریم که تبدیل میشه به یک پرونده باز که در نهایت یا باعث استرس و یا حسرت همیشگی میشه.
البته روش مشخص ما برای به تعلیق انداختن اجرایی کردن تصمیمها خیلی شبیه به همدیگست!
از فردا از شنبه … از سر ماه … از سرسال…بزار درسام تموم شه…یه ذره وضعم بهتر بشه…بچه ام بزرگتر بشه…
اگر درحال لبخند زدن هستید حتما خداقل یکی دو مورد از این جمله ها برای شما آشنا و تکراریه.
مطمئنم حتی اگر در حال لبخند زدن هم نیستید باز هم یکی دو مور د از این واژه ها برای شما آشناست.
من پیشگو نیستم اما همه ی ما انسانها یک همچین لحظاتی رو تجربه کردیم.
ما جرات نداریم!
این در پاسخ سوالیه که میدونم الان دارید از خودتون و شاید از من میپرسید که ” چرا این کار رو میکنیم و اون کار رو نمیکنیم؟!”
یعنی چرا تصمیم نمیگیریم و اقدام نمیکنیم؟
اگر دقت کنید بسیاری از کارهایی که ما موکول میکنیم یا کارهای مورد علاقه ما هستند و یا کارهایی هستند که منفعت زیادی برای ما دارند و با اینحال عجیب نیست که ما اون کارها رو انجام نمیدیم؟!
رفتن به باشگاه , خوندن یک کتاب جدید , یادگرفتن یک موسیقی , تمرین خط, رفتن به یک سفر خاص, سرمایه گذاری جدید, تماس با یک شخص, یاد گرفتن یک مهارت جدید و یا خیلی موارد دیگه …
چرا این کارها موکول میشن یا انقدر موکول میشن که هیچوقت انجام نمیشن
سوال بهتر اینه که چرا ما جرات کاری نداریم.
اگر فکر میکنید که جرات نمیخواد و میشه انجام داد من هم با شما موافقم اما همین جمله که ” جرات نمیخواد و میشه انجام داد و انجام دادنش واقعا جرات میخواد.
اصلا جرات یعنی چی؟
معنی جرات یا جرات ورزی یکی از صفات انسانهاست که به ما کمک میکنه کارها رو انجام بدیم بدون اینکه واقعا ۱۰۰% بدونیم آخرش چی میشه!
شاید یعنی اینکه ما بعضی اوقات نیاز نداریم به اینکه آخرش رو بدونیم و فقط باید شروع کنیم و ادامه بدیم.
بالاتر به شما گفتم هر تصمیمی برای ما هزینه ای داره مثلا هزینه یاد گرفتن یه موسیقی جدید میتونه اینا باشه:
زمان میبره شاید هزینه مالی داره سختس تمرین کلافگی مسخره شدن توسط دیگران خستگی ذهنی و شاید بدنی و غیره
البته چون خودم چندین سال پیش اقدام به فراگیری یک ساز کردم و به خاطر همین سختیها رهاش کردم واقعا هزینه های بالا رو با گوشت و پوست و استخوان خودم درک کردم.
و دقیقا چون تخمین میزدم که برای من هزینه زیادی داره جرات نکردم ادامش بدم.
این تازه نوع خوب بی جراتیه!
چون بعضی از کارها رو حتی قبل از شروع , به قدری هزینش رو بالا تخمیم میزنیم که واقعا میترسیم و اون کار رو شروع هم نمیکنیم.
حتی کارهای شروع نکرده موکول شده از کارهای انجام شده و نیمه کاره مونده هم تعدادش بیشتره.
در رابطه با هزینه های موفقیت یک جمله معروف از گاندی هست که فکر میکنم به خوبی بتونه به جا افتادن مفاهیمی که من ازش صحبت میکنم کمک کنه:
ابتدا تو را نادیده میگیرند سپس تو را مسخره میکنند و به تو میخندند بعد از آن با تو میجنگند و سپس تو پیروز خواهی شد.
واقعا یکی از بهترین تعریفها از مسیر موفقیت
من دوست دارم یه جمله دیگه به این جمله ی بالا اضافه کنم و اون هم اینه که ” حالا تصمیمت رو بگیر میخواهی شروع کنی؟ جراتش رو داری؟”
جای دیگری از بزرگی خوندم که “هیچ آگاه شدنی بدون درد نیست.”
یعنی فهمیدن هم هزینه داره و درد داره و باز هم این سوال که ” حالا تصمیمت رو بگیر میخواهی آگاه بشی؟ جراتش رو داری؟”
برای مثال اگر من متوجه بشم که تا حالا اشتباه کاسبی میکردم و یا اشتباه میکردم در روابطم با دیگران و حتی در زندگی مسیر اشتباهی رو میرفتم , این آگاه شدن واقعا درد نداره؟
چون باید هرکاری که تا الان داشتم انجام میدادم رو رها کنم و یک جور دیگه باشم و یک جور دیگه رفتار کنم.
وقتی رفتار من عوض بشه رفتار دنیا و دیگران هم با من عوض خواهد شد و این ممکنه به شدت دردناک باشه چون رفتارهای گذشته به مرور پاداشهایی برای ما بوجود آورده که دست کندن از اونها و منتظر موندن برای دریافت پاداشهای احتمالی رفتار جدید خودش یه رنج محسوب میشه که تحمل این رنج هم خودش جرات میخواد.
مثلا وقتی تصمیم میگیرید به جای تماشای تلوزیون کتاب بخونید , لذت تماشای تلوزیون اونم بدون اینکه تیاز به توجه خاصی داشته باشه و یا نیاز به فکر کردن داشته باشه و بودن در جمع دیگران که ائنها هم همین کار رو انجام میدن و خنده و شادی گروهی احتمالی رو عوض کنید با یه جای ساکت و شما به تنهایی درحال مطالعه و سعی در فهم کلمات و جملات کتاب و تجزیه تحلیل مطالب دارید .
در ابتدا هرکسی ممکنه تماشای تلوزیون رو انتخاب کنه اینطور نیست؟
اما اینکه تصمیم بگیرید از لذتهای آنی و زودگذر بگذرید تا به لذتهای دیرتر و با دوام تر برسید واقعا سخته و جرات میخواد.
اصلا دل کندن از این لذتها جرات میخواد چون این اذتها دم دستیه
و خب سیلی نقد به از حلوای نسیه!
واقعا بعضی از رفتارهای ما و تصمیم هایی که میگیریم همون سیلی نقده
اما مساله اونجاست که ما از دردی که سیلی داره سِرّ شدیم و انقدر به این سیلیهای نقد عادت کردیم که حاضر نیستیم برای رسیدن به شیرینیه حلوای نسیه از خیر این سیلی بگذریم.
دیدگاهتان را بنویسید