بدون ارتباط وسخنرانی مگه میشه؟
سلام. خوبید؟ امیدوارم تا الان تعطیلات بهتون خوش گذشته باشه.
امروز قصد دارم˓نظرمو درباره ی سالی که شروع کردیم براتون بگم. و این که بگم تا به امروز که شش روز از سال نو گذشته چه مطلب آموزشی مهمی یاد گرفتم.
بیاید با یه داستان شروع کنیم˓امروز باید برای انجام چالش روز بیستم دوره ی سخنرانی که در اون شرکت میکنم به روش معرکه گیری برای عده ای غریبه سخنرانی می کردم˓ به نظرم رسید بهترین جایی که میتونم برم کتابخونه نزدیک خونمونه. بلاخره ایام عیده و بچه کنکوری ها بد جوری دارن خودشونو برای کنکور آماده میکنن و موقع استراحت میشه جمعشون کرد وبراشون سخنرانی کرد.
لباسامو پوشیدم˓ازخونه اومدم بیرون. ذهنم داشت قل قلکم میداد که نرو˓چه کاریه آخه˓ مسخرت میکنن اونجا˓کی شیشم عید پا میشه بره خودشو به زحمت بندازه و چالش انجام بده˓تازه بارونم داره میاد خیس میشی˓جان من نرو!!
از همه ی آموزش هایی که در این یک ساله دیده و شنیده بودم فقط یاد این جمله استاد بهرام پور افتادم:
البته به معجزه این جمله بارها در طول این یک ساله پی برده بودم و وقتی چند بار تا رسیدن به کتابخونه تکرارش کردم˓تونستم انرژی و اعتماد به نفس خودمو حفظ کنم˓وارد محوطه ی بیرون کتابخونه شدم. خوب نگاه نکردم تا بتونم یه جمع چند نفره رو پیدا و ازشون درخواست کنم که میشه چهار پنج دقیقه ایی براتون سخنرانی کنم؟
افرادی که میخواستم رو پیدا کردم˓ رفتم سمتشون. بهشون سلام کردم وبا لبخند سال نو رو بهشون تبریک گفتم˓درخواستمو گفتم و تو چشم همشون نگاه کردم˓منظورم این بود که مخاطب من همتونید و جواب همتون رو میخوام ولی برای پاسخ دادن سه نفر از این چهار نفر به سمت یکی از دوستاشون نگاه کردن و با انگشت اونو نشونه گرفتن تا اون جواب منو بده و مشخص بود که دوستشون که با انگشت نشونش میدادن مهارت ارتباطی قوی تری نسبت به بقیه داشت و انگاربقیه جا خورده بودن و انتظار نداشتن یه فرد غریبه بیاد و همچنین درخواستی ازشون بکنه. تا از این قسمت رد نشدیم بذارید بگم اولین درسی که گرفتم چی بود: تا چند وقت دقیقه این افراد با هر کیفیتی وارد دانشگاه میشن و مجبورن که یه تغییر جدید رو تو زندگیشون تجربه کنند ولی واقعا اون سه تایی که قدرت تصمیم گیری نداشتن و همه چیز رو انداختن گردن دوستشون که ارتباطات بهتری داشت جدا چه جوری میخوان در دانشگاه روزگار بگذرونن؟ یاد روزهایی میفتم که پنج سال پیش خودم وارد دانشگاه شده بودم و اون روزها خیلی شبیه این سه پسر بودم˓از اون جایی که مهارت ارتباطی رو به طور درست یاد نگرفته بودم یا حتی میدونم بگم بهم یاد نداده بودند کم لطمه نخوردم˓ از این بابت فرصت های فراوانی رو در هرجنبه ایی از دست دادم و از همه بدتر چقدر خودم رو برای نداشتن این ارتباط شماتت کردم. ولش کنید دیگه گذشت. خدا رو شکر که از این به بعد رو دارم.
من سخنرانی رو انجام دادم˓همونی که مهارتش بیشتر بود ازمن فیلم گرفت و انصافا هم یکی دو دقیقه ایی که گذشت سخنرانی تبدیل به معرکه گیری شد و چند نفر دیگه هم اومدن. موضوع سخنرانی من در باره ی ترس بود و غیر از شوخی هایی که خودم حین سخنرانی انجام میدادم˓ چیز خنده داری در سخنرانی من وجود نداشت اما نمیدونم چرا بعضی هاشون میخندیدن!!! من به هیچ عنوان از خندشون ناراحت نشدم و اتفاقا ازشون خواستم که بخندن ولی خب مشخص بود که خندشون از روی این که تا حالا همچین صحنه ایی رو ندیدن و به احتمال فکر می کردن من دیوونم.بریم سراغ درس دوم: کی میتونی اینو انکار کنه که برای به وجود آوردن فرصت های خوب باید بتونه سخنرانی کنه و خودشو در جمع ارائه بده؟ این پسرا با این ذهنیت تویه دانشگاه موقع ارائه دادن درس هاشون میخوان چی کارکنن؟ فرار کنن یا بگن نمی تونیم؟ یا این که چیزی که زمان ما متداول بود و فکر کنم امروزه هم متداوله رو انجام بدن یعنی بپیچونن؟ البته من اصلا اینطوری نبودم وهمیشه موقع ارائه دادن با قدرت ظاهر میشدم و برام کار جدی ای بود.
سخنرانی من تموم شد˓ و جالب ترین نکته تمام این داستان برای من اتفاق افتاد. وقتی ازشون خواستم هر نظری که راجب سخنرانی من رو داشتن بگن˓ و درهمین حال دوستشون از اون ها فیلم می گرفت˓ یا درو دیوار رو نگاه میکردن˓ یا چیزی برای گفتن نداشتن و هر چقدر هم خواهش کردم تا بگن هیچ چیزی نگفتن. نهایتا یکشون گفت خوب بود.
شیش روزه که وارد یه سال جدیده دیگه شدیم.بیشتر ما موقع سال تحویل دعای سال تحویل رو خوندیم˓انتظار داریم که سال نود وهشت بشه بهترین سال زندگیمون و خب انتظار کاملا به جایی هم هست. اصن ماهیت بهار و نو شدن سال همینه. با نو شدن طبیعت انسانه که باید دوباره جون تازه ایی بگیره و با اشتیاق و حال بهتر سال رویاییش رو بسازه. اما به نظرم یه توقعی این وسط با قانون های خدا و کائنات جور درنمیاد. اونم توقع داشتن سال بهتر نسبت به سال قبل بدون هیچ گونه تغییر در خودمونه. بهار امسال مطمئنا مثل بهار سال های گذشته نیست. نمونش همین سیلی که تو این چند روزه اومد وتو برخی از شهرها هموطنامونو از دست دادیم. هر سال شاید تو عید بارون میومد ولی هیچ وقت این جوری بود که سیل بشه و با این وضعیت. خوده این نشون میده کائنات که همه مسخر خداوند متعال هستن در جریان خودشون تغییر دارن اما انسان که اشرف مخلوقاته و همه ی کائنات در اختیارش هستن همیشه منتظر این که تغییر روش اعمال بشه به جای این که خودش تغییر ایجادکنه. البته همه ی انسان ها هم این طوری نیستند و مدام در حال تغییر کردن هستند.
من خودم تو ارتباطاتی که در این چند روزه دیدم تغییر چندانی ندیدم انگار یه فیلم رو گذاشتن و دائما دارن تکرا میکنن. چه طوری میشه ما بخوایم به آرزوهامون برسیم ولی بلد نباشیم ارتباط درست با دیگران برقرار کنیم؟. چطور میشه بدون داشتن مهارت سخنرانی بتونیم به اهدافمون برسیم؟. وقتی بلد نباشی صحبت کنی چطوری میخوای مهارت ها واستعداد هاتو نشون بشی؟ درسته اکثر مردم صحبت میکنند ولی به نظرم وقت تلف می کنند تا این که بخوان صحبت کنند. چون صحبت خوب یعنی این که بتونی از ارتباطت با طرف مقابل هم لذت ببری و هم اعتماد بینتون شکل بگیره.
خیلی خوشحالم که این یک ساله در مسیر یاد گرفتن اصولی مهارت های ارتباطی و سخنرانی افتادم و ایمان دارم که این مسیر درسته. یعنی امروز واقعا بعد از سخنرانی در کتابخونه وقتی ضعف ارتباطی و سخنرانی کردن رو دیدم اگر یک درصد هم به مسیرم ایمان نداشتم˓ایمانم کامل شد و با خودم گفتم اگر یک میلیون مدرس فقط برای یاد دادن مهارت ارتباطی وسخنرانی در کشور داشته باشیم باز هم کمه.
پیشنهاد میکنم اگر میخواین تجربه های عالی رو در سال جدید بدست بیارید و نسبت به اطرافیانتون متمایز بشین˓هرجوری که خودتون فکر می کنید درسته روی مهارت های ارتباطی و سخنرانی کار کنید و اونا رو تقویت کنیدتا بدرخشین.
ادامه تعطیلات خوش بگذره
دیدگاهتان را بنویسید