هوش اجتماعی از زبان دنیل گلمن
سلام
امروز
هوش اجتماعی و رهبری
گفتگو با دانیل گلمن،
سلام من دایان کوتو هستم؛ ویراستار ارشد harward s bissnes viwe و خوشحالم که امروز دانیل گلمن، مهمون من.
دن یک روانشناس معروف در دنیاست. بخاطر تخصصش در زمینه هوش اجتماعی و هیجانی اون همچنین یکی از نویسندههای همکار در harward s bissnes viwe با عنوان هوش اجنکاعی و بیولوژی رهبری. دن به برنامه خوش اومدی.
ممنونم منم خیلی خوشحالم که اینجا هستم.
خیلی خوبه که اومدی، دن ما تو رو دعوت کردیم چون دوست داریم در مورد هوش اجتماعی و هیجانی صبحت کنیم اینکه اونها چطور سازمانها و مدیرها رو تحت تاثیر قرار میدن؟ خب بزار صبحتمون رو از ابتدا شروع کنیم. هوش هیجانی چی هست و چرا برای ما اهمیت داره.
هوش هیجانی بیان کنندهی اینه که ما چگونه رفتار خودمون رو کنترل میکنیم، یا بگم ما از احساساتمون و یا شور و اشتیاقمون آگاهیم یا از آنچه که ما رو شاد وهیجان زده یا افسرده و ناراحت میکنه چه چیزی باعث میشه که مفید باشیم و چه چیزی مانع کارمون میشه و اینکه ما احساستمون رو چطور مدیریت میکنیم. آیا اجازه میدیم چیزی تمرکز ما رو مختل کنه و یا مانع کار مفید و موثر ما بشه و یا نه همچنین حس همدردی و تشخیص احساس دیگران و درک اینکه فرد دیگه چجوری اونها رو میبینه و احساساتش چجوری و در نهایت همهی اینها بای ارتباط موثر با مردم است.
میدونی کار تو چگونگی کارکرد رهبران، مشاغل رو در دنیا تغییر داده آیا میتونی یک رهبر که روش کا خودش با توجه به دیدگاههها و نقطه نظرات تو تغییر داده باشه رو نام ببری؟
خب من دربارهی صدها نفر از اونها میشنوم اما نمیتونم اسم هیچکدوم از اونها رو بگم؛ البته مثلا یک مدیر بسیار سطح بالا، من در نظرم هست که از گزارشات مستقیمش که اینکه کار زیاد خوب پیش نمیره پیامهایی از سطوح پایینتر میومد و وقتی که اون با آنچه در حقیقت داشت اتفاق میفتد باهاش مواجه شد.
معلوم شد که همه میگفتند اون گوش نمیده، تو فقط به آنچه که فکر میکنی رو میگی؛ تو میگی که میخوای بشنویی که ما چه شکوه میکنیم و چه چیزی رو میدونیم. ما خیلی چیزها میدونیم اما بنظر میرسه، واقعا برای تو اهمیتی نداره.
کاری که اون باید انجام میداد این بود که توانایی هوش اجتماعی خودش رو بهبود ببخشه که در گوش کرده=ن به دیگران و این یک مشکل اساسی برای خیلی از مدیران هست. درسته که شما بسیار میدونید اما همه چیز رو نمیدونید شما رئیس هستید و مردم به شما احترام میگذارند؛ بنابراین شروع به شنیدن کنید؛ اما رهبران منحصر به فرد و عالی اونهایی هستند که اول گوش میدن و بعد کاری میکنند که بقیه، افکار و دونستناشون رو بیان کنند و سپس با کنار هم گذاشتن اونها به یک روش بسیار عالی و یک برنامه یکپارچهتر دست پیدا میکنند.
این رهبری واقعی و این چیزی بود که اون مدیر باید یاد میگرفت و با آموزش تونست عوض بشه و با واحدی که اون توش کار میکرد؛ تونست با این کار بسیار بسیار موفق بشه و به آینده خوبی برسه.
پس سطح هوش هیجانی رهبران در عملکرد سازمان موثر؟
البته ما هم اکنون اطلاعات زیادی در دست داریم، اطلاعاتی که در طول ده سال از سازمانهای مختلف جمعآوری شده و نشون میده یک وابستگی مستقیم بین هوش اجتاعی مدیران در هر سطحی و عملکرد اون سازمان وجود داره و با هر واحد سنجش عملکردی که حساب کنید.
خوبه ولی انگار رهبران اغلب فکر میکنند که سطح بالاتری از هوش هیجانی نسبت به آنچه حقیقتا فکر میکنند دارند. چطور میشه سطح هوش هیجانی رو بررسی کرد.
البته همهی ما فکر میکنیم که دارای هوش هیجانی بیشتری نسبت به آنچه که واقعاً داریم هستیم؛ یکی از روشها بنیادی که از فرزند نوجوان خودمون بپرسیم؛ اما در محل کار باید از بقیه بپرسیم. چون معلوم شده که ما خودمون بهترین وسیله اندازهگیری برای سنجش اینکه چقدر بر دیگران اثر میگذاریم نیستیم؛ اما دیگران صریح باشند میتونند به ما بگن که نقاط قوت ما که, همه ما نقاط قوتی داریم چیست و در چه چیزی باید بهتر بشیم. این جالبترین و ارزشمندترین اطلاعاتند؛ چون هر رهبری ممکن در مسیر پیشرفت به مشکل بربخوره، با شنونده بهتری شدن؛ همونطور که اون مدیر سطح بالا شد شما میتونید رهبری موثرتری داشته باشید. چون شما برای موفقیتتون وابسته به دیگران هستید؛ و با گوش دادن به دیگران و کمکی به رشد آنها اونها به انجام کارشون به نحو احسنت کل…
جالب بود؛ دربارهی هوش هیجانی صبحت کردیم، من خیلی کنجکاوم که بدونم چطور از اونجا به هوش اجتماعی رسیدی؟
خب؛ هوش هیجانی در اون زمان که من برای اولین بار اون رو نوشتم با یک جهش بزگ در علوم محض آغاز شد با فهم ما دربارهی مراکز هیجانی و احساسی مغز و اینکه چطور توانایی ما در خوب فکر کردن رو تحت تاثیر قرار میده؛ زیرا وقتی که ما ناراحت هستیم؛ توانایی ما توی تجزیه و تحلیل اطلاعات و تفکر خلاق کاهش پیدا میکنه. این باعث کاهش کارایی ما میشه. اگر ما نسبت به آنچه که انجام میدیم مشتاق و با انگیزه باشیم؛ روشن که بهتر میاندیشیم؛ بنابراین یک مفهوم روشن بیواسطه برای داشتن شغل وجود داره که من درمورد اون نوشتم. محرک کار جدید من برروی هوش اجتماعی نیز همین بود. یک جهش بزگ در علم محض و الان تحقیقات برروی یک مغز، یک بدن و یک فرد در دو ارتباط مختلف انجام میشه ما متوجه شدیم که این یک کلید اصلی برای این سوال که چرا یک رهبر مثل هرت کالا هرت در هواپیمای () اونقدر در توسعهی اون خطوط هوایی ممنحصر به فرد و موفق بود. ما به ویدئوهایی از هرت کالا هرت نگاه کردیم که در راهروهای فرودگاههای لافیل در دالاس قدم میزد؛ و انگار حلقههایی که از پرتوهای احساس خوب در اطراف اون و هرجا که میرفت در حال تابش بود. همهی مسافران و پرسنل و رهگذران ناگهان حس خوب میشدن. چون اون فردی بود که با مردم ارتباط میگفت و مثبت بود و باعث میشد که شما بدونید که براش مهم هستید و این رو با چنان حال مثبتی انجام میداد که به شما هم سرایت میکرد. این حس خوب به همهی مردم.
پس اون رهبرایی که با این غرایز ذاتی و مادرزادی متولد نشدن چی؟ اونها چطور میتونند از بینش شما در هوش هیجانی و اجتماعی بهر ببرند و رهبریشون رو بهبود ببخشند؟
خب عرض کنم که برای رهبری هوش اجتماعی حایز اهمیت است. هوش اجتماعی یعنی اینکه توانایی که با مردم هماهنگ بشیم. اونها رو احساس رو درک کنیم و بدونیم که درباره چیزها چطور فکر میکنند و الان چه احساسی دارند و با صبحت با اونها شما میتونید که بطور موثر ارتباط برقرار کنید و خبر خوب اینه که گرچه ما در ابتدای زندگی متوجه میشیم که چجور شخصیتی داریم. مثلاً آیا شنوندهی خوبی هستیم یا خیر.
اما در هر مقطع و مرحله زندگی میتونیم اونها رو تغییر بدیم؛ اگر انگیزه داشته باشیم و اگر بدونیم که چکار کنیم و اگر کمی به ما کمک بشه. یک پروسه ۵ مرحلهای آسان وجود داره که با اون توانایی هوش اجتماعی رو در یک رهبر افزایش میتونیم بدیم.
اول آیا برای شما مهم، آیا شما انگیزه دارید؟ این به کمی تلاش نیاز داره.
دوم، مقداری بازخورد دریافت کنید؛ احتمالاً شما بدترین کسی هستید که قضاوت کنید شما در چه موادی احتیاج به بهبود و پیشرفت دارید. باید از افراد دور ور خودتون بپرسید به نحویی که اونها بتونند، با صداقت و صراحت پاسخ بدن؛ و معمولاً با یک وسیله همه جانبه که اونها بصورت ناشناس به شما امتیاز میدن و شما نمیدونید که چه کسی اونها رو گفته اما حقیقت رو دریافت میکنید. شما به اون پروفایل نگاه میکنید و نقاط ضعف و قوت خودتون رو پیدا میکنید من کجا میتونم عملکرد خودم رو بهبود ببخشم و کجا معادل وجود داره. بعد شما یک توافق آموزشی با خودتون میکنید که کار رو در هر فرصت ایجاد شده طبیعی و بهتر انجام بدین؛ و اگر چند ماه این کار انجام بدین، تغییر واقعی این کار رو میبینید.
کاش میشد مسئولیت اجتماعی را بیمه نمود.
دکتر محمد (سیمی)
خوبه، یک شرکت چطور میتونه برای افزایش کارهای سازمان از هوش اجتماعی استفاده کنه؟
الان بسیاری از شرکتها دارند این کار مکنند من به تازگی یک صبح رو با یک گروه از یک شرکت بیمه ملی گذروندم. همچنین با یک شرکت جهانی دارویی و نیز یک شرکت پزشکی بسیار مشهور همهی ما دراریم کار مشترکی رو با هوش اجتماعی میکنیم. اونها دارند از اون استفاده میکنند تا اثرات مدیریتی خودشون رو بهبود ببخشند و همچنین برای تغییر فرهنگ؛ و روشی که این کار انجام میدن به این صورت که اونها در عملکرد منابع انسانی ادغام میکنند. اونها سعی میکنند افرادی رو استخدام کنند که این تواناییها رو داشته باشه. این راهکاری بود که شرکت هواپیمایی سات ویز بکا برد. اونها به دنبال افرادی میگردن که مثل یک هرت کالا هرت کوچیک باشه این راهکار برای اونها بسیار خوب و زیبا عمل کرد و اونها به کسایی که این تواناییها رو داشته باشند، ترفیع میدن این قسمتی از ارزیابی کارکنان میشه و این موضوع بخشی از امتیاز دهی به کارمند و نیز انتقال به سطوح بالاتر در سازمان میشه و اونها همچنین انرژی زیادی برای توسعه فردی میگذارند. کمک میکنه که همهی تواناییها
خب اگر قرار باشه که شما یک جمع بندی کلی از اون چیزی که امروز گفتید برای شنوندههامون داشته باشیم؛ تو میگی که فرق هوش اجتماعی و هیجانی چیه؟
هوش هیجانی بیشتر به مهارت و برتری شخصی ربط داره اینکه شما چطور خودتون رو کنترل میکنید و این باعث عملکرد فردی چشمگیری میشه. در دنیای مشاغل افراد زیادی وجود دارند که عالی هستند اونها نظم و انظباط خیلی خوبی دارند، انگیزههای خیلی خوبی دارند. اینها تواناییهای فردی اما وقتی به مدیریت و رهبری میرسیم موفقیت شما عملکرد تمام افراد دیگه بستگی داره، بنابراین شما تحت تاثیر قرار دادن، قانع کردن، توسعه دادن رشد دادن، الهام بخشیدن؛ و انگیزه بخشیدن به افراد دیگه موفق میید این توانایی هوش اجتماعی نیاز به همدردی داره، نیاز به مهارت ارتباطی داره و این باعث ساخته شدن یک هبر عالی میشه چیزی که ما همه بهش احتیاج داریم.
دن یکی از مسایل که هر شرکتی با اون مواجه اینه که چطور افراد رو استخدام کنه چون اینکه خیلی سختی که افراد استخدام کنیم و بدونیم سطح هوشی اجتماعی و هیجانی اونها چقدر است؟ خب چطور میتونیم هر کالا خر ها رو کوچیک رو پیدا کنیم؟
خب اگر شما بدنبال هر کالا هر میگردین باید معیارها رو توسعه بدین، چون هر یک شخصیت بسیار استثنایی بود. اون به شدت برونگرا بود و شدیداً در اوج بود، اما هوش اجتماعی همیشه اینطور بنظر نمیرسه یکی از نشانههای قطعی اون اینه که شما با چنین فردی احساس راحتی میکنید. شما توجه اون رو میبینید؛ حس میکنید که اونها واقعاً به شما گوش میدن و اونها حس همدردی و هماهنگی دارند و همه ما میدونیم که اینها چه حس داره. ما احساس میکنیم که درک شدیم. وقتی با چنین شخصی هستید اون فعل و انفالات شیمیایی رو احساس میکنید این یکی از نشانههای قطعی است.
دن گلدمن ازت خیلی ممنونم.
منم از شما ممنونم برای من بسیار خوشایند بود
درباره احمد انصاری
نویسنده مدرس و مربی مهارتهای ارتباطی عاشق گفتگو و نوشتن تصمیم دارم هر چیزی که یاد گرفتم و تجربه کردم رو در این پیج با شما در میون بزارم از همراهی شما صمیمانه سپاسگزارم
نوشته های بیشتر از احمد انصاری
دیدگاهتان را بنویسید